...
اتاق خلوت پاكی است.
برای فكر، چه ابعاد سادهای دارد!
دلم عجيب گرفته است.
خيال خواب ندارم.
كنار پنجره رفت
و روي صندلی نرم پارچه ای
نشست: هنوز در سفرم.
خيال میكنم
در آبهای جهان قايقی است
و من - مسافر قايق - هزارها سال است
سرود زندهی دريانوردهای كهن را
به گوش روزنههای فصول میخوانم
و پيش می رانم
مرا سفر به كجا میبرد؟
كجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند
و بند كفش به انگشتهای نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
كجاست جای رسيدن، و پهن كردن يك فرش
و بی خيال نشستن
و گوش دادن به
صداي شستن يك ظرف زير شير مجاور؟
و در كدام بهار
درنگ خواهی كرد
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟
شراب بايد خورد
و در جوانی يك سايه راه بايد رفت،
همين.
...
***
شراب بايد خورد
پاسخحذفو در جوانی يك سايه راه بايد رفت،
همين.
نسیم نازنینم...
افسوس سپهری هم چون فروغ بعد از نبودنش چنین شکفت و ریشه دواند او شاعری بود در برزخ چون سیاسی نبود سیاسی گوها میراندنش وچون مذهبی نبود آنان ردش میکردند روانش همواره شاد باد
پاسخحذف