یکی از این قبایلی که دیگر اسمش هم در خاطرم نمانده اعتقاد داشت با هر عکسی که از کسی گرفته می شود، بخشی از روح آن بدبخت هم از جسمش جدا می شود. این هم لابد یکی از آن هزاران گل واژهای! است که ذهن و فکر بشریت را در همهی تاریخ به طویلهی حماقت میخ کرده و کذب و صدق آن باشد به پای همان قبیله و همهی جوامعای که هنوز قبیلهای فکر می کنند.
با این حال باور کردن این موضوع چندان دشوار نیست که بیشتر ما به نحوی در حال غارت شدن هستیم و هر روز بخشی از روح و هویت و اندیشه و غرور و هزار کوفت و زهرمار دیگرمان، اند اندک در حال تحلیل رفتن است و هر چه هم چرتکه میاندازیم تا کم و کسریهایمان را به نحوی توجیه کنیم، کار از قبل هم خرابتر میشود. بعد هم با یکسری مزخرفات، آنقدر خودمان را بزک میکنیم تا جماعت، حسابی کف بِر شوند. هی برایمان دست بزنند و هورا بکشند. یک مشت جماعت احمق تر از خودمان که خیلیها آن را مردم! خطاب میکنند.
از طرفی ندای آزادیخواهی و دموکراسی و وطنخواهی و صلح دوستی و چه و چه و چه و از طرفی دیگر پوک و پوچ برای جبران مافات، شده ایم قاتل آسایش دیگری و در عمل از درک و رعایت همان تعاملات انسانی قبیله ای هم عاجزیم.
یا همیشه به دنبال یک قهرمان هستیم و یا دوست داریم خودمان را جای قهرمانها جا بزنیم. نتیجه هم که مثل روز روشن است. تا چشم کار می کند این مملکت پر از کوتوله شده، از همه جنس و رقم، که هم دایهدار دار و ندارمان شدهاند و هم ارث پدر طلب دارند.
کوتولهی ادبی، کوتولهی سیاسی، کوتولهی مذهبی، روزنامهنگار کوتوله، شاعر کوتوله، دولتمردان کوتوله و الی آخر...
گمان میكنم دشواری پذیرش یک فاجعه از حقیر بودن علت آن نشات میگیرد.
با این حال باور کردن این موضوع چندان دشوار نیست که بیشتر ما به نحوی در حال غارت شدن هستیم و هر روز بخشی از روح و هویت و اندیشه و غرور و هزار کوفت و زهرمار دیگرمان، اند اندک در حال تحلیل رفتن است و هر چه هم چرتکه میاندازیم تا کم و کسریهایمان را به نحوی توجیه کنیم، کار از قبل هم خرابتر میشود. بعد هم با یکسری مزخرفات، آنقدر خودمان را بزک میکنیم تا جماعت، حسابی کف بِر شوند. هی برایمان دست بزنند و هورا بکشند. یک مشت جماعت احمق تر از خودمان که خیلیها آن را مردم! خطاب میکنند.
از طرفی ندای آزادیخواهی و دموکراسی و وطنخواهی و صلح دوستی و چه و چه و چه و از طرفی دیگر پوک و پوچ برای جبران مافات، شده ایم قاتل آسایش دیگری و در عمل از درک و رعایت همان تعاملات انسانی قبیله ای هم عاجزیم.
یا همیشه به دنبال یک قهرمان هستیم و یا دوست داریم خودمان را جای قهرمانها جا بزنیم. نتیجه هم که مثل روز روشن است. تا چشم کار می کند این مملکت پر از کوتوله شده، از همه جنس و رقم، که هم دایهدار دار و ندارمان شدهاند و هم ارث پدر طلب دارند.
کوتولهی ادبی، کوتولهی سیاسی، کوتولهی مذهبی، روزنامهنگار کوتوله، شاعر کوتوله، دولتمردان کوتوله و الی آخر...
گمان میكنم دشواری پذیرش یک فاجعه از حقیر بودن علت آن نشات میگیرد.
واقعن ، با واژهء کوتوله مَچ نیستم ، چون کوتوله باز مفید هستش ، مردمی که عشقشون ایستادن تو صف دبلیو سی هستش و هر جا راحت باشن یه سیگار روشن میکننو همش هم دارن التماس همه جور زنده و مرده رو میکنن ، و تا میگی وای میزنن زیر گریه کوتوله نیستن بیسواد هم نیستن ، خدا هم به جبرئیل پاشا داره از دست این امّت و ملت شکایت میکنه ، خبر موًثقه ، ولی واقعن با کوتوله های تو مَچ هستم ، چون باز زباله... از اینا مفیدتره
پاسخحذفامّا نسیم خانوم ، میدونم که میدونی که یکی از ارکان صنعتی شدن نوع و روش و فراهم آوردن محصولات خوراکی برای تغذیه است. یه سری ما از شما خواستیم از نوع فرهنگ غذای این خارجیهای هم نسل برامون بگی که اسپاگتی رو انداختی وسط و ... خلاصه میخوام بدونم تاًثیر خوراکی اونها رو فرهنگشون چقدر اثر گذاره ، هر چند که پدرم به خاطر چند سالی که همون حوالی بوده زیاد از غذاهای آلمانی و ... درست میکنه و میده به خورد ما ، که اکثرش هم سبزیجات توش زیاده و من میخوام بدونم کشاورزی و صنعت اونجا چه رابطه ای با هم دارن و ...
با آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون برای محمدرضای عزیز و نسیم خانوم مهربان
سلام عزيزم من نمي تونم برات كانت بزارم هر دفعه كلي برات مي نويسم اما نمي ياد!نميدونم مشكل چيه!
پاسخحذفمرسي نسيم عزيز
پاسخحذفمنم دوست دارم گلم
ماچ